Podchaser Logo
Home
رواق / Ravaq

Farzin Ranjbar

رواق / Ravaq

A weekly Health, Fitness and Mental Health podcast
 2 people rated this podcast
رواق / Ravaq

Farzin Ranjbar

رواق / Ravaq

Episodes
رواق / Ravaq

Farzin Ranjbar

رواق / Ravaq

A weekly Health, Fitness and Mental Health podcast
 2 people rated this podcast
Rate Podcast

Episodes of رواق / Ravaq

Mark All
Search Episodes...
غزل نمره ۰۴۰مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنالمنه لله که در ميکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نياز است خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقيقت نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بيچارگی و عجز و نياز
لینک گوگل پادکست برای زمانی که کست‌باکس نافرمانی می‌کنهغزل نمره ۰۳۹مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانباغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد خانه‌(سایه)پرور ما از که کمتر است ای نازنين‌پسر(صنم) تو چه مذهب گرفته‌ای کت خون ما حلال‌تر از شير مادر است
لینک گوگل پادکست برای زمانی که کست‌باکس نافرمانی می‌کنهغزل نمره ۰۳۸مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیلبی مهر رخت روز مرا نور نماندستوز عمر مرا جز شب ديجور نماندستهنگام وداع تو ز بس گريه که کردمدور از رخ تو چشم مرا نور نماندستمی‌رفت خيال تو ز چشم م
غزل نمره ۰۳۷مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانحسن مطلعبيا که قصر امل سخت سست بنيادست (واج‌آرایی س)بيار باده که بنياد عمر بر بادست (واج‌آرایی ب)غلام همت آنم که زير چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست (امثال سائره)داشتن بدون احساس مالکیتچه گويمت که به
غزل نمره ۰۳۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانتا سر زلف تو در دست نسيم افتادستدل سودازده از غصه دو نيم افتادستچشم جادوی تو خود عين سواد سحر استليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادستدر خم زلف تو آن خال سيه دانی چيستنقطه دوده که در حلقه جيم افتادستزلف مش
غزل نمره ۰۳۵مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست ميان او که خدا آفريده است از هيچ دقيقه‌ايست که هيچ آفريده نگشادست به کام تا نرساند مرا لبش چون نای نصيحت همه عالم به گوش من بادست گد
غزل نمره ۰۳۴مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانرواق منظر چشم من آشيانه (آستانه) توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست به لطف (زلف و) خال و خط از عارفان ربودی دل لطيفه‌های عجب زير دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا (سحر) خوش باد که در چمن همه گل
غزل نمره ۰۳۳مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلنخلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو (می‌خواهی از خدای) را هست با خداکآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم آخر سوال کن ک
غزل نمره ۰۳۲مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلانخدا که صورت ابروی دلگشای تو بستگشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بستمرا و سرو چمن را به خاک راه نشاندزمانه تا قصب نرگس (زرکش) قبای تو بستز کار ما و دل غنچه صد گره بگشودنسيم گل چو دل اندر پی هوای تو بستمرا به بن
غزل نمره ۰۳۱فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلانآن شب قدری که گويند (جویند) اهل خلوت امشب است يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب استتا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد هر دلی در حلقه‌ای در ذکر يارب يارب استکشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن
غزل نمره ۰۳۰مفعول و فاعلات و مفاعیل و فاعلانزلفت (زلفش) هزار دل به يکی تار مو ببست راه هزار چاره‌گر از چار سو ببست تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست شيدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست
غزل نمره ۰۲۹مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فعولنما را ز خيال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بريزيد که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عين عذاب است افسوس که شد دلبر و در ديده گريان تحرير خيال خط (رخ) او نقش بر آب
غزل نمره ۰۲۸به جان خواجه و حق قديم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد ز لوح سينه نيارست نقش مهر تو شست بکن معامله‌ای وين دل شکسته بخر که با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواست که خو
غزل نمره ۰۲۷مفعولُ مفاعیلن مفعول مفاعیلندر دير مغان آمد يارم قدحی در دست مست از می و ميخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پيدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر به (ز) چه گويم هست از خود خبرم چون نيست وز بهر چه گويم نيست با وی نظر
غزل شماره ۰۲۶زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست پيرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دستنرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان نيم‌شب دوش (یار) به بالين من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد و به آواز حزين گفت کی عاشق ديرينه من خوابت هستعاشقی را که چنين باده
غزل شماره ۰۲۵شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفيان باده (وقت) پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود ببين که جام زجاجي چه طرفه‌اش بشکست بيار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشيار و چه مست از (در) اين رباط دودر
غزل شماره ۰۲۴مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست که به پيمانه‌کشی شهره شدم روز الستمن همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبير زدم يک‌سره بر هرچه که هستمی بده تا دهمت آگهی از سر قضا که به روی که شدم عاشق و از بوی که مستکمر کوه کم است از کمر مور
خيال روی تو در هر طريق همره ماستنسيم موی (بوی) تو پيوند جان آگه ماستبه رغم مدعيانی که منع عشق کنندجمال چهره‌ی تو حجت موجه ماستببين که سيب زنخدان تو چه می‌گويدهزار يوسف مصری فتاده در چه ماستاگر به زلف دراز تو دست ما نرسدگناه بخت پريشان و دست کوت
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای جان من خطا اين جاستسرم به دنيی و عقبی فرو نمی‌آيدتبارک الله از اين فتنه‌ها که در سر ماستدر اندرون من خسته‌دل ندانم کيستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاستدلم ز پرده برون شد کجايی ای مطرببنال هان
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاستکه شنيدی که در اين بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پيش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می‌بايد خواست نوبه (توبه) زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی (شادی) و طرب کردن رندان پيداست (برخاست) چه ملامت بود (رسد) آن را که چنين باده خورد اين چه عيب است بدين بی‌خردی وين چه خطا
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست منزل آن مه عاشق‌کش عيار کجاست شب تار (دراز) است و ره وادی ايمن در پيش آتش طور کجا موعد ديدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگوييد (مپرسید) که هشيار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها
ساقيا آمدن عيد مبارک بادتوان مواعيد که کردی مرواد از يادتدر شگفتم که در اين مدت ايام فراقبرگرفتی ز حريفان (عزیزان) دل و دل می‌دادتبرسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادتشادی مجلسيان در قدم و مقدم توستجای غم باد هر آن دل که
سينه‌ام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع (سوز دل بین که ز بسیاری اشکم دل شمع)دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشن
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداختنبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه اين زمان انداختشراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداختبه يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کردفريب چشم تو
Rate

Join Podchaser to...

  • Rate podcasts and episodes
  • Follow podcasts and creators
  • Create podcast and episode lists
  • & much more

Unlock more with Podchaser Pro

  • Audience Insights
  • Contact Information
  • Demographics
  • Charts
  • Sponsor History
  • and More!
Pro Features